۹ سال پیش که رفتی من خیلی جوان تر بودم بابا
شاید چند دهه جوان تر
جوانی که معنای دل کندن را نمی دانست حالا ...
شش سال شد بابا،شش سال از رفتنت گذشته و من هنوزم دنبالت مي گردم و تو ادماي ديگه پيدات مي كنم،از اون موقع هر پيرمردي رو كه ميبينم يه كيسه ميوه دستشه يا سوار اتوبوس ميشه ياد تو مي افتم و بغضم ميگيره...بابا كجايي؟دلم براي حمايت بي دريغت تنگ شده
ولي تو بيخيالي، تو حبابي، تو توهمي ،سرابي
مي بازم عمرمو با تو
بايد رفت ،بايد مرد تو اين بُرد
كه هر بردش رو باد با خودش برد
+منظورتو نمی فهمم!
-برای عشق باید از چه فعلی استفاده کرد؟...عشق ورزیدن؟عشق بازی کردن؟عاشق شدن؟عاشقی کردن؟ورزیدن،شدن،کردن ربطی به عشق نداره،می آد می چسبه به عشق،همون جور که می تونه به هر اسم دیگه ای بچسبه،تنفر ورزیدن،ناکام شدن،جسارت کردن.اما فعلِ خودِ عشق چیه؟فعلی که فقط به خودِ عشق برگرده.فعلیت عشق در چه فعلی محقق می شه؟و فاعلیتِ فاعل یا درست تر بگم عاشقیتِ عاشق رو چه فعلی آشکار می کنه؟فعلی که فعل نهایی عشق باشه ،هیچکدوم این ها نیست انگار...عرب ها فعل بهتری براش دارن،عَشَقَ،خودِ خودِ کلمه فقط
+خوب به نظر تو چیه اون فعل؟
-فعلی نداره.یه اسمه که باید با مصدر جعلی به فعل تبدیل بشه،فعلِ محض،یه حالِ ناب.عشقیدن،که فقط در زمان حال صرف می شه،نه گذشته و نه آینده،فقط مضارع استمراری،فقط...من می عشقم.تو می عشقی.
+این یه جور شطحیاته!
-می خواید بگید مزخرفات؟حق با شماست آقای کاتب،عشق یه امرِ دو طرفه است،اما این چیز دو طرفه یک جمله ی دستوری نیست که تشکیل شده باشه از فاعل و مفعول و فعل،بلکه یک جمله ی غیردستوری،یک حالِ غیر زبانی هست،که تشکیل شده از فاعل و فاعل و فعل،یه فعلِ محضِ مفرد.
-------------------------------------------------------------------
+ببخشید می تونم یه فضولی کنم؟این چه جمله ایه که در محدوده ی زبان نمی گنجه؟
-جمله ای که از دو فاعل تشکیل شده باشه و یک فعلِ محضِ مفرد.
+وا ، مگه می شه؟
-جمله های برعکسش امکان داره
+چه جمله هایی؟
-جمله هایی پُر از مفعول و با فعل های دَخیل
بخشی هایی از نمایش فعل اثر
محمد رضایی راد
امروز تولد گذشته توست،تولدي كه با ان به زمين رسيدي و باباي من شدي
امروز در سال پيش نشانه فرستادي برايم،امسال در اين روز اتفاقي برايم بخواه كه چون نشانه ات زيبا باشد و پر از خوشبختي
امروز كه از دور يا شايد همين نزديكي در دنيايت مرا مي نگري،براي دنيايم دعا كن و براي من در دنيايت ،و براي تمام دنياهايي كه آخرتشان ناپيداست ،دعا كن،دعا كن كه دلسپرده به دل باشم و باشي، كه سر سپردگي سر را ،راه را به باد مي دهد و ميماني در اين برزخ و از اين دنيا نمي بُري و مي ماني و مي ماني تا بگندي.برايم دعا ،معجزه و كمي اميد بفرست
قربان تو مهرناز
همان تنها دخترت در دنيا
يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست
از نقطهاي بترس كه شيطانيات كنند
***
کور بودم و نمی دیدمت،تا لحظه ای که حس کردم دارن میگیرنت ازم،نفسم گرفت بدون تو،اون موقع بود که چشیدم معنی أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ
انسان چگونه است که این چنین کور و کر است؟ با این همه خود را اشرف مخلوقات می داند. گربه ای را نمی توان به دست خالی فریفت، بو می کشد و به راه خود می رود. حال آن که انسان را به هر حال نخاله و تفاله ای توان فریفت. چه می گویی ای بشر؟ به چه غرّه ای؟
عدالتی ست در جهان، تمام و کمال. حتی ذرّه ای بیهوده نمی جنبد. اگر چه فریب، اگر چه خراب، انسان نیز به مدار مقدّر خویش است. عاقبت روح زین بازی هیچ راه خویش را می یابد و قدم در آسمان می نهد. تو بگو صد هزار قرن آزگار، صد هزار خلقت بسوزد و پایان گیرد و از نو بیآغازد، عاقبت روح به راه خانه خواهد شد.
از صفحه فيسبوك دكتر غلامحسين ابراهيم ديناني
چارلز بوکوفسکی